این منم ...

سلام. من ایلیا هستم و ۲ سال و ۱ ماه و ۲۲ روز پیش چشم بابا و مامانم به جمال جمیل من روشن شد. تا ۲۰ ماه شیرمامانو میل کردم و هنوز به مامانم افتخار همکاری ندادم که بتونه منو از پوشکم جدا کنه.  

قراره وقتی که من صبحها میرم مهدکودک مامانم خاطرهامو تو این وبلاگ برام ثبت کنه. لطفاً مامانمو با نظراتتون همراهی و راهنمایی کنید. خاله آزاده مرسی که بانی این خیر شدی.بوس بوس بوس ....

 دوستتون دارم ، یه عالمه ...

 

 

 

 

 

کمی از باباومامانم...

من آرزو ۳۳ ساله و همسرم مهران ۳۷ ساله مامان و بابای شازده کوچولویی به اسم ایلیا هستیم . ما ۱۵تیر سال ۱۳۸۲ ازدواج کردیم و پسرمون ۲۵ تیر سال ۱۳۸۷ به دنیا اومد و تولدش مصادف شد با شب تولد حضرت علی (ع) و به همین خاطر پسر کوچولوی ما ایلیا نام گرفت. 

با به دنیا اومدن ایلیا خوشبختی و برکت خونمون هزار هزار برابر شد . 

با به دنیا اومدن ایلیا فهمیدم که خدا چقدر دوستمون داره که این فرشتهء کوچولو رو برای شیرین ترشدن زندگی ما فرستاده.  

با به دنیا اومدن ایلیا فهمیدم که حس مادری چقدر با شکوهِ .  

با به دنیا اومدن ایلیا فهمیدم که بزرگترین امانت زندگیم به من داده شده. 

با به دنیا اومدن ایلیا با تمام وجودم دارم سعی میکنم که آدم بهتری بشم تا بتونم مادر خوبی باشم. 

خدایا کمکم کن...  

خدایا کمکم کن که لیاقت مادری رو داشته باشم .  

خدایا کمکم کن که بتونم امانت دار خوبی باشم و شکر نعمت تورو تمام و کمال به جا بیارم. 

خدایا کمکم کن که بتونم به پسرم یاد بدم که چطور آدم خوبی برای خلایق و بندهء خوبی برای خالقش باشه .