مامان : الو ..آقای آشنشانی؟
ایلیا: بله خانوم..من آقای آتشفشانم...خونتون آتیش گرفته؟
- بله ، لطفا آدرس رو یادداشت کنید.
- آدرس نمیخواد..خونتون رو بلدم..الان زود میام!
یک ثانیه بعد...
- سلام من آتیشفشانی هستم..شما برید عقب ...من خودم تهنا (تنها) همه آتیشهاتون رو میشورم!!
بک ثانیه بعد...
- بفرمائید این هم خونتون هم آتیشها رو شستم و هم خونتون رو درست کردم...
- شما خیلی به ما کمک کردین...ما از شما خیلی ممنونیم.
- خواهش میکنم..اگه بازم آتیش گرفتین به من خبر بدین.دیگه هم به آتیش دست نزنید چونکه خیلی خیلی آتیش میگیرین!
آرزو جون از فرودین ماه , ماهگرد تولد ایلیا جون وبلاگ رو به روز کردی به جز روز اصلی رو ؟؟؟ بیا خانوم منتظریــــــــــــــــــما
چشششششمممم...بزودی..
الهام جون من باید از همین تریبون از لطف و توجه شما سپاسگذاری ،و بابت دیر تایید کردن نظرات شدیدا عذر خواهی کنم..